تحریف تاریخ معاصر ایران (۲)
۶ـ نقد تاریخ نگاری معاصر با تقسیم بندی ماده و صورت تاریخی
با توجه به تقسیمبندی مورد بحث که توسط استاد مطهری انجام شده میتوان اذعان داشت که در هر سه مورد و فراز مورد تقسیم در تاریخنگاریهای سدهی اخیر تفکرات و ایدئولوژیها و ایسمهای سکولار، خود را بر تاریخنگاری در ایران تحمیل و گاه حاکم گردانیدهاند. بخصوص این مهم در صورت تاریخ و یا به اصطلاح استاد در تاریخعلمی و تحلیلی بیش از مادهی تاریخ خود را نشان میدهد و معمولاً جهانبینیها و شناختشناسیهای مکاتب و علوم اجتماعی با حضور در صورت ترکیبی تاریخ، مادهی تاریخ و جزئیت تاریخ را جهت خاصی میدهند. این دو مهم در قسمت سوم بحث یعنی فلسفهی تاریخ بسیار مهمتر و دارای ابعاد وسیعتری شده و روح حاکم بر تاریخ، قوانین و سنن و قواعد حرکت و تکامل، علل تحولات و فلسفهی تطور و حرکت جامعه و تاریخ را به گونهای تفسیر و آرایش و جهت میدهد که مادهی تاریخ و صورت آن در قالب تاریخ نقلی و تاریخ تحلیلی و یا علمی بعنوان اجزای کوچک آن فضا و روح کلی جهت و تبیین میشوند و از این نظر بایستی به جرأت ادعا نمود که سکولاریزم حاکم بر ایران در بعد از انقلاب مشروطه، بخصوص در دانشگاهها و رشتههای علوم اجتماعی شامل تاریخ، علوم سیاسی و جامعهشناسی در این سیر و فضا و روح کلی، به قالبها و دیدگاهها و جهتسازیهایی رسیدهاند که هر یک درجای خود قابل نقد و بررسی میباشند و اما درباهی تاریخنگاری سدهی اخیر ایران و تاریخنگاری بعد از انقلاب باید این نکته را یادآوری نمود که تاریخنگاری بعد از انقلاب از این جهت ارزش دارد که یک تاریخ برای عامهی مردم بوده است و طبعاً همه مردم به جهت مشارکت در انقلاب اسلامی علاقه داشته و دارند تا حوادث را دقیقتر و محسوستر از قبل بدانند و بشناسند و گذشتهی خود را بهتر تحلیل کنند. بعد از انقلاب اسلامی، این ذوق و شوق در مردم بیشتر شد، چرا که این احساس در وجدان ملی پدیدآمد که تاکنون حقایق زیادی دربارهی رژیم شاهنشاهی و حکومت پهلوی وجود داشته که از مردم مخفی مانده است هر چند بخشی از این حقایق، در اول انقلاب برملا شد و مردم احساس نمودند مطالب زیادی در گذشتهی آنها وجود داشته که نمیدانند و باید بدانند و این خود عامل مضاعفی در میل به دانستن هر چه بیشتر تاریخ گردید.
اما از بعد دانشگاهی و تاریخ علمی، بنظر میرسد محدودهی رشتهی تاریخ و علم تاریخ، به درسی به نام تاریخ محدود نمیشود؛ بلکه در اکثر رشتههای علوم انسانی، تاریخ نقش مؤثری دارد و رشتههای علوم سیاسی، علوم اجتماعی و حتی فلسفه، رشتههایی هستند که به این رشته مربوط میشوند؛ یعنی در همهی اینها، تاریخ نقش مؤثری دارد یا دست کم «مادهی» آن از تاریخ گرفته شده است و «صورت» مسئله در حوزهی همان علوم و رشتهها به بحث گذارده میشود. بنابراین، تاریخ در بعضی رشتههای علوم انسانی مانند علوم سیاسی و جامعهشناسی، جزو شاهراهها و گذرگاههای اصلی است و در برخی مواقع، تنها گذرگاهی است که بعنوان مادهی کار، میتوان از آن استفاده کرد. این مسئله بعد از انقلاب، بیشتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است.
با توجه به بحث استاد مطهری و مطالبی که عنوان نمودیم وقتی از تاریخ نقلی و تحلیلی صحبت میکنیم، تاریخ نقلی و تحلیلی، همان مادهی تاریخ و صورت تاریخ هستند.
مادهی تاریخ، همان اصل واقعه است که معمولاً هم نباید در آن اختلاف باشد. مثلاً اینکه آقامحمدخان قاجار در چه سالی به سلطنت رسید، قیام مشروطیت در چه سالی واقع شد، و انقلاب اسلامی در چه سالی پیروز شد، اینها همه مادهی تاریخ است. به طور حتم تحلیل این وقایع، بحث دیگری است که معمولاً وقتی به آن قسمت میرسیم، اختلافات شروع میشود.
منتها در تاریخ ایران، بخصوص بعد از مشروطه، در همان مادهی تاریخ هم اختلاف بوده و به عبارت دیگر، در اصل بعضی از وقایع، مشکل و اختلاف نظر جدی وجود دارد. امام خمینی(ره) معتقد بودند که انقلاب مشروطیت را مردم و علما انجام دادند ولی تاریخ آن را امثال «کسروی»ها نوشتند. این بزرگترین دشواری تاریخنویسی ایران طی دهههای اخیر بوده است؛ چون فضای سکولار به نحوی است که میخواهد انقلاب مشروطه و به طور کلی تحولات سدهی اخیر ایران را براساس قالبهایی که خود دارد، تحلیل نماید. بسیاری از تاریخنگاران دهههای قبل و مورخان بعد از انقلاب، یا تاریخنویسانی که به نحوی غیردینی فکر میکنند، چنین اظهار میدارند که ما فقط اسناد چاپ میکنیم و میخواهیم تاریخ علمی بیخط و بدون قضاوت بنویسیم.
بنظر میآید این حرف وقتی خوب تحلیل شود، تنها شعاری بیش نیست؛ چرا که اینان در همان اسناد منتشر کردنها و در همان مادهی تاریخ بحث کردن ها، دستبردهایی در متن انجام میدهند به چند عنوان از این دستبردها و کوتاه و بلندکردنهای تاریخی اشاره مینمائیم:
اولاً در برخی کتب تاریخی وقتی میخواهند اسناد ارائه دهند، اسناد را گزینش کرده و میکوشند اسنادی را بدست دهند که خودشان مایل به چاپ آن هستند. ممکن است راجع به یک شخص یا یک جریان ده سند و یا بیشتر وجود داشته باشد و همهی آنها هم سند باشد؛ ولی در این کتب فقط سندی خاص را ارائه میدهند. چرا؟ چون نکاتی در سایر اسناد و مدارک مکمل سند اول وجود دارد که جریانات تاریخنگار نمیخواهند منتشر شود.
از طرفی، گاه همین اسناد گزینش شده را هم تماماً ارائه نمیدهند؛ از جمله کسروی در تاریخ مشروطیت نامهای از مرحوم شیخ فضلالله نوری را به مرحوم آقانجفی اصفهانی نقل میکند، اما عجیب اینجاست که قسمتی از آن نامه را میآورد. بعضی از اسناد مرحوم شیخفضلا لله نوری در دورههای بعد به این دسته از تاریخنویسان منتقل شد و به دست امثال کسروی و سناتور ملکزاده افتاد. ولی میبینیم بعضی از این اسناد، قبل و بعد دارد؛ یعنی حتی آن اسناد نقل شده، سانسور شده است و این شگفتانگیز است؛ زیرا اگر آنان خودشان را بیطرف معرفی میکردند، چرا همهی سند را ارائه ندادهاند؟
از سوی دیگر در برخی کتب تاریخی بعضی وقتها اسناد را با زمینههایی خاص منتشر میکنند و در جایگاهی قرار میدهند که در آن زمینه و جایگاه، سند بزرگ یا کوچک میشود. مورخ میتواند با شگردهای علمی و فوت و فنی که در این کار دارد، یک سند بسیار حساس را مثلاً در پاورقی و حاشیهی متن بیاورد که اصلاً ارزش آن مشخص نشود؛ به عبارت دیگر، میتواند اسناد را بزرگ و کوچک کند و در جاهایی قرار بدهد که ارزش آن آنطور که باید و شاید معلوم نشود و وقتی هم اعتراض شود که این سند مهم و با این محتوا، چرا در اینجا قرار داده شده است، این پاسخ شنیده میشود که اصل سند آورده شده است و قضاوت به عهدهی خواننده خواهد بود در حالیکه اصل واقعه و حرکت اینطور بوده است. مورخ میتواند عین سند و متن تاریخ را بیآنکه در آن دستی ببرد، در جایی در کتابش قرار دهد که القای نظر کند.
مطلب دیگری که متأسفانه قبل از انقلاب بطور مطلق مطرح بوده ولی بعد از انقلاب به صورت نسبی درآمده، این است که بسیاری از اسناد در انحصار بعضی افراد است؛ یعنی برخی از افراد و خانوادهها، این اسناد را در انحصار خودشان گرفتهاند و اصل اسناد بسیاری از وقایع را منتشر نمیکنند. البته بعد از انقلاب، مراکز اسنادی در ایران پاگرفت و متکفل اینگونه امور شدو اسنادی از خانوادهی رژیم پهلوی و فراریان در خارج نشسته بدست آمد ولی به دلیل اینکه در برخی سنوات در این مراکز از مورخان مسلمان یا مسئولان متعهدی که تاریخشناس باشند، کمتر استفاده شد، بعد از مدتی دوباره از همان طیف ذینفع غیردینی دعوت گردید تا این اسناد را طبقهبندی کنند و این خود برای مدتی به صورت مسئلهای تأسفانگیز درآمد؛ تا حدی که امروزه شاهدیم در برخی از این مراکز،همان مورخان سابق فعالیت میکنند و یا از مورخانی استفاده میشود که بهنحوی به انحطاط گذشته جامعهی ایران وابستگی و یا ارادت دارند؛ در نتیجه اگر عین اسناد را هم منتشر کنند، گزینش و کم و زیاد کردن مطالب و در جایی خاص قرار دادن اسناد، همچنان وجود دارد و اینان در واقع اسناد تاریخی را در آن جایگاه اصیل خود مطرح نمیکنند.
۷ـ جابجایی سرفصلها، رجالشناسی و تقسیم ادوار و موضوعات تاریخی
بحث جالب دیگری که درخصوص مورخان و تاریخنگاریهای سدهی اخیر ایران وجود دارد و بعد از انقلاب توجه به آن رایج گردید و اولین کسی هم که جامعه را متوجه کرد، امام خمینی بودند، این است که جریان تاریخنگاری سکولار ایران، تحولات و سرفصلهای تاریخ ایران را مطابق آنچه خود میخواسته، تحلیل کردهاند. یعنی وقتی میخواستند تاریخ را تقسیمبندی و سرفصلهای هر مقطع از تاریخ را مشخص کنند، علایق و سلایق شخصی خود را نیز دخالت میدادند؛ مثلاً تاریخ صفویه، قاجاریه و وقایع دورهی پهلوی را چنان تقسیمبندی کردند که با دستگاه فکری، حُب و بغضها، سود و زیانها خود آنها کاملاً همساز باشد.
راجع به رجال سیاسی کشور هم میکوشیدند براساس کلیشهها و علائقی که خود دارند،نظر بدهند، چه مثبت و چه منفی.
به عنوان مثال بعد از انقلاب، رجال دورهی پهلوی اغلب منفور بودند و انقلاب هم روی آنها حساسیت قابل توجهی نشان میداد. در مقابل علمای آن دوره، همچون مرحوم مدرس، مثبت ارزیابی میشدند. اما اگر قدری عقبتر برویم، میبینیم که این حساسیت دیگر وجود ندارد. یعنی به شاهان قاجار هنوز از دیده مورخ دورهی پهلوی نگاه کرده میشود؛ و به صفویه و شاه عباس یا شاه طهماسب، باز هم از دید مورخان غربی نظر افکنده میشود. از این مورد میتوان به عنوان نمونه تحلیل شخصیت مذهبی و سیاسی شاه طهماسب نظر کرد که بخاطر عدم قبول درخواست فرستادگان اروپایی در دربار قزوین و تحقیر آنان در کتب مورخین غربی و یا غربگرا مورد طعن و تخفیف و تحریف شخصیت واقع میشود.
به رجال مثبت آن ادوار هم گاه به همین صورت نگریسته میشود؛ مثلاً وقتی کسی بخواهد به جنبههای مثبت شخصیت مرحوم قائممقام فراهانی و امیرکبیر و سیدجمال الدین اسدآبادی و امثال آنها اشاره نماید، روی همان زاویههایی دست میگذارد که جریان یکسویه تاریخنگار روی آن دست میگذاشتند؛ در حالیکه بعضی از آن زوایا ممکن است از نظر واقعیت منفی باشد و زوایای دیگری در این رجال برای جامعه ارزش بیشتری داشته باشد.
شاید امروز برای جامعه ما این یک ارزش باشد که فرزند یک فرد از قاعدهی هرم و از متن مردم فرزند یک آشپز ـ یعنی مرحوم امیرکبیرـبه پست صدرات رسیده است. اما مورخان دورهی پهلوی نمیخواستند به آن ابعاد بها بدهند که چطور قاعدهی بسته دورهی قاجار تحمل نمود که یک بچهآشپز به صدراعظمی برسد؟ از آنجا که قصد و نیت مورخ دورهی پهلوی این بودکه دورهی قاجاریه و صفویه را سیاه نشان دهد و بگوید همهی پیشرفتهای ایران مربوط به دورهی رضاخان و محمدرضا است، با این نگرش بسیاری از جنبههای تاریخ گذشته را خراب میکند. این مورخان بر روی کمتر نکته و نقطهای که کلیت تحلیل آنها را بر هم بزند، دست میگذارند. البته در تاریخنگاری دورهی پهلوی و نیز سکولاریسم تاریخنگاری معاصر چند استثنا هم وجود دارد، غیر از یک دوره، یعنی دورهی هخامنشیان و دورهی ایران قبل از اسلام؛ چون میخواستند از هزار و چهارصد سال اسلامی بگذرند و با نوعی جهش به دورهی ایران باستان برسند.
متأسفانه بعد از انقلاب، تاریخنگاریهای آن دوره، در قالبهای دیگری زنده شد. در دورهی قبل از انقلاب و دراوایل انقلاب، فقط نام دو تن از رهبران مشروطه و عکس دو نفر از آنها، یعنی مرحوم آیتالله بهبهانی و طباطبایی که هر دو از بزرگان بودند،در کتابهای درسی انعکاس قابل توجه یافت. ولی امروز میدانیم که در مشروطه،رهبرانی که مؤثرتر بودهاند و در اندیشههای سیاسی و اجتماعی عمیقتر از اینها میباشند هم وجود داشته است. در اینکه آیتالله بهبهانی و طباطبایی هر دو از رجال بزرگ تاریخ ایران بودهاند، شکی نیست؛ اما انقلاب مشروطه ارزشهای دیگری هم داشته؛ از جمله جنبهی ضدغربی و ضداستعماری آن که این در لایهی دوم رهبران انقلاب مشروطه بوده است، مطلبی که همهی رهبران مشروطه به آن پی نبرده بودند. مرحوم شیخ فضلالله نوری و مرحوم آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و یا مرحوم حاجآقا نورالله اصفهانی و برخی علمای نجف از آن افرادی بودند که متوجه این لایهی دوم شدند. بسیاری از رهبران محلی و منطقهای مشروطه هم اینچنیناند. مورخان سکولار، دوره مشروطه را منحصراً به دو جناح تقسیم میکردند: جناح آزادیخواه ضد محمدعلیشاه ضد استبددی طرفدار انگلیس و جناح استبداد وابسته به روس؛ یعنی در تقسیمبندی آنها، هر کس مشروطهخواه و انگلیسی نبود،حتماً متمایل به روسها و طرفدار استبداد بوده است.
امروز به طور علمی میتوانیم بگوییم که ما آن قالبها را مورد نقد قرار میدهیم. با نگاه دقیقتر به این قالبها، متوجه میشویم که در جناح مستبدین اشخاصی مختلفی بودهاند و در جناح مشروطهخواهان هم چهار پنج خط و تفکر فقط در گروه روحانیت میتوان تحقیق و ردهبندی نمود. در بین این دو جناح روحانیت و روشنفکران، دهها حزب و گروه و شخص هم میتوان یافت که جنبههای بینابینیشان خیلی زیاد بوده است.
در همان قالبهای دورهی مشروطه هم میتوان جناحهای اصیل مشروطهخواه، آزادیخواه ضداستبدادی و ضد استعماری را شاهد بود، مثل مشروطهی نجف که در کمتر کتابی به طور جدی و در موضع اصیل دینی و ضدغربی و با گرایشهای مردمی، اسمی از آنها برده شده است. در جنگ جهانی اول، ورود اکثر روزنامههایی که در کربلا و نجف علیه انگلستان و استبداد همزمان و توأمان مطلب مینوشتند، به ایران ممنوع میشود و انگلیسها وقتی وارد عراق میشوند، دنبال گردانندگان این جراید بودهاند؛ ولی از طرفی، در همان زمان جناحهای مشروطهخواه طرفدار خودشان را در ایران تقویت و تأیید میکنند. به عنوان مثال: وقتی میخواهند امثال تقیزاده را بزرگ کنند، میگویند ضد روس و ضد استبداد است؛ در صورتی که در همان زمان، رجالی بودند که ضد روس و در عین حال ضدانگلیس و ضد غربی و ضد استبدادی هم بودهاند. و اینها اگر مطرح میشدند، امثال تقیزادهها آنطور در تاریخ بزرگ نمیشدند. مورخان آن دوره، این جریانهای اصلی مشروطیت را به عمد فراموش کردند و برخی مورخان دورهی بعد از انقلاب هم به دلیل اینکه وامدار آن جریانات غربگرا بودند، حاضر نشدند به اینها بها بدهند.
۸ ـ نقدی بر مأخذشناسی و ارجاعنویسی تاریخی
کتابهایی که در اوایل انقلاب اسلامی نوشته شده، کتابهایی را مادهی تاریخ قرار دادند که تحلیل تاریخی بودند، نه مادهی تاریخی. بعنوان مثال، کتاب حیات یحیی نوشته یحیی دولتآبادی را نمیتوان مادهی تاریخ قرار داد، چرا که یحیی دولتآبادی منسوب به فرقهی بابیه و نویسندهی آن جزو رؤسای فرقه ضاله بوده و کتابش هم کتابی با دیدگاه سکولار و نه تنها غیر دینی که ضد شیعی است. این کتاب بعد از انقلاب، تجدید چاپ شد. در اول کتاب عکس یحیی دولتآبادی با لباس روحانیت مشاهده میشود و وقتی کتاب را مورد دقت قرار میدهیم، میبینیم به میرزای شیرازی و مدرس و شیخ فضلالله نوری و سیدمحمدکاظم یزدی و بسیاری از علما، اهانت کرده و ناسزا میگوید. به کتاب چنین شخصی قطعاً نمیتوان استناد کرد. دولتآبادی که خود در وقایع آن زمان درگیر بوده و موضع داشته نمیتواند منبع استناد تاریخی قرار گیرد. دختر او جزو اولین بانوان بیحجاب و منادیان کشف حجاب در ایران بوده است. وی از افرادی بود که به شدت از اصلاحات رضاخان تمجید کرد؛ و وقتی به اروپا رفت در کنگرهی صهیونیستها شرکت نمود. با این سابقهی خرابی که این فرد داشته، چگونه میتوان پذیرفت که کتاب او، امروز مادهی تحلیل تاریخی قرار بگیرد؟ این کتاب نه یک سند تاریخی است و نه نویسندهی آن فردی بوده است که وضع و سوابق خوبی داشته باشد. متأسفانه الآن اینطور رایج شده است که معمولاً در آخر هر مقالهای، نام دهها کتاب را در پاورقی عنوان میکنند و خوانندگان کم اطلاع فکر میکنند اینطور استناد دادن دلیل بیشبهه بودن مطالب و محتوای آنهاست و ذکر پاورقیهای متعدد را دلیل بر صحت استنادهای نویسنده میگیرند، در حالیکه که خود صورت مسئله اشکال دارد.
نکتهی مهم دیگر که بایستی در نقد کتب تاریخی بخصوص بعد از انقلاب مورد توجه قرار گیرد شاخهها و فروعاتی است که در تاریخنگاری سکولار پیدا شده است. بعنوان مثال:
الآن جریان چپ و ایران شناسی غربگرایانه شاید به آن صورت سابق نباشند؛ ولی بنظر میرسد که گروهی از روشنفکران، التقاطی از مواد تاریخی آن دو گروه را انتخاب کردهاند و سعی میکنند اینها را در قالبها و نظریات جامعهشناسی و نظریهها و اندیشههای سیاسی جدید و بصورت تحلیل پیچیدهتری ارائه دهند و تاریخ ما را به نحو متجددمآبانه تحلیل کنند و همان حرفهای سابق را در قالبهای جدید دوباره مطرح کنند و این مسئله البته فریبنده و گمراه کننده است.
امروز در مباحث «نوسازی و توسعه»، این انحراف دقیقاً به همان صورت و با همان مواد کار، قابل بررسی و دقت است. مورخین و اشخاص دقیق با تعمق جدی تاریخی در این قسمت باید نقدی جدی داشته باشند. متأسفانه این جریان در دانشگاههای ما در رشته علوم سیاسی و علوم اجتماعی و حتی تاریخ، کمکم رشد نموده است. این نوشته ها، نسبت به متون قبلی پیچیدهتر و با التقاطهای ظریفتری همراه است و کمتر میتوان به اشکالات آن پرداخت. این جریان همچنین از طریق مطبوعات جدید پخش شده و متأسفانه بعضی از اینها در مجموعههای تخصصی تاریخی ما که از مراکز و بنیادهای رسمی تاریخنگاری منتشر میشوند حضور فعال داشتهاند. دانشگاهها در مقاطع تحصیلات تکمیلی پایاننامههای دانشگاهی کارشناسی ارشد و رسالههای دکترا گاه از این جریانها اثر میپذیرند؛ اینها بعداً منشاء یک سلسله کجفهمیها و سردرگمیهای فکری و اجتماعی خواهند شد تشخیص و کالبدشناسی اینها هم بعدها بسیار مشکل خواهد بود. بنظر میرسد که باید این جریان را به صورت منطقی، هم در مادهی تاریخ، هم در صورت تاریخ و هم در فضاهای جدیدی که ایجاد میکنند، نقد نمود و با آن برخورد علمی داشت. باید به بعضی از مراکز اسناد رسمی کشور، هشدار داد که بجای ترویج این خط و مسیر تحمیلی، بهتر است سنتهای تاریخی اصیلتری را که ما خود دارا هستیم، بررسی و تفسیرکنند و صرفاً به شعار تاریخ علمی اکتفا نکنند، بلکه با یک نوع محاوره عمیقتر، این حرکت را که امروز به صورت پیچیدهای از سوی غرب و تحصیلکردگان غرب ترویج میشود، نقد کنند.
امروزه در نوشتههای تاریخی جدید شاهدیم که در آنها از برخی از جریانات سکولار غربی اعادهی حیثیت میشود. این افراد، این روزها این بحثها را در دانشگاهها بخصوص در رشتههای علوم سیاسی و تاریخ مطرح میکنند که نمیتوان ملاکی به نام خدمت و خیانت داشت؛ بلکه هر رژیم و هر دستگاهی، ملاک خدمت و خیانت را خود تعیین میکند به نظر، این شعارها و خط تحلیلی ترویج، «نسبیت ارزشها» است. نسبیت ارزشها در حوزهی تاریخنگاری، خطر بزرگی است که ما را از داشتن «وجدان تاریخی» محروم میکند و باعث میشود که بسیاری از سیاستمداران و کسانی که در پستهای اجرایی امور بوده و هستند، به ذهنشان بیاید که مفهوم خدمت و خیانت در آینده به نحوی لوث میشود، پس میشود با دقت و ظرافت حرکت ننمود. با توجه به این خط سیر باید تاریخ آینده را علاقه مندان و دردمندان بنویسند، نه آن جریان سکولار و التقاطی و جریانهایی که میخواهند خود را به غرب نزدیک کنند و ارزشهای ملی و مذهبی و استقلالخواهانه و هویتزا را کمرنگ کرده در پرتو مسائل فرعی از بین ببرند در تاریخنگاری و وجدان تاریخی ما باید به نقطهای برسیم که تیغ تند انتقاد نیروهای مسلمانی که به غرب و به استعمار حساسیت دارند، در قالب تاریخنگارهای آینده، بر نوشتارها و اعوجاجات و التقاطات آنان فرود خواهد آمد. متأسفانه در بسیاری از مسئولین و مدیران اجرایی کشورمان بخصوص در دانشگاهها، ترس و وحشتی را میبینیم؛ به عبارت دیگر، اینها احساس میکنند که تاریخ آینده را روشنفکران یا سکولارها مینویسند و از این رو میخواهند در تاریخ آیندهای که آنها مینویسند، خود را آدمهای موجهی جلوه دهند، یعنی میکوشند به گونهای عمل کنند که خودشان را از تیغ تند انتقاد و نیش قلم آنها در امان دارند و در منظر آیندگان که حوزه خطاب مورخان سکولار است و آنان فکر میکنند همان وجدان ملی است، موجه باشند. این یک اشتباه بزرگ است. انشاءالله جریان تاریخنگاری اصیل اسلامی در این انقلاب رشد میکند و قضاوت نهایی را در وجدان عمومی جامعهی شیعه، مورخان مسلمان خواهند کرد. همانطوری که این جریان در بطن حوزهها و محافل مردمی و دینی طی سالیان حاکمیت استبدادی پهلوی نگذاشت اصالتها و ارزشها و جایگاههای حقیقی به طور کلی به دست تطاول و غبار نسیان سپرده شود و زحمت و کنایه و رمزهای نوشتاری آنان بعد از انقلاب سرنخهای مهمی را به ما در ارائه فصول جدید ارزیانی داشت.
۹ـ تکوین افقهای جدید و آزمونهای علمی در سنت اسلامی تاریخنگاری ایران
به صورت علمی اگر بخواهیم یک جریان اصیل و بومی در سنت تاریخنگاری معاصر داشته باشیم و اگر بخواهیم درست جلو برویم، تکلیف نخست ما این است که مادهی تاریخ خود را اصلاح و اسنادی را که در این مقاطع زمانی هست درست ارائه دهیم، طبقهبندی علمی و حقیقی کرده و از عوامل تحریف، پالایش خود را براساس مقاطع مهم بومی و ارزشی خود، شناسایی کرده و به مواردی که در آن دوره به آنها توجهی نداشتند و مورخان غیر دینی اصلاً به آن توجه نمیکردند، عنایت جدی داشته باشیم. در شناسایی سرفصلها، امام راحل اندیشههای زیادی دارند و حتی اظهار داشتهاند که اگر میخواهید تاریخ سدهی اخیر ایران را بخوانید، از میرزای شیرازی شروع کنید. این درسی است که امام بعنوان یک متفکر تاریخشناس و با تجربهی سیاسی و تاریخ فهم و جریانشناس اظهار میدارند و میخواهند اصالتها را به ما گوشزد کنند. امام همچنین از جریانات، خطوط و ظرافتهایی صحبت مینمایند که از نظر تاریخی قابل توجه است.
اما الآن جریانی هست که تاریخ معاصر ایران را از مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی شروع میکنند. شخصیت سیدجمال علیرغم ارزشهای زیادش، در مقابل شخصیت میرزای شیرازی، در خیلی از مواقع محو است. مرحوم شیخ فضلالله نوری، یکی از سرفصلهای مشروطه است و امام هم روی ارزشهای ایشان دست میگذارد؛ یا در دورهی رضاخان اسم تعدادی از علما و بزرگان را میآورند و روی آنها تأکید میکنند. از آیتالله حائری مؤسسه حوزه گرفته تا مرحوم مدرس و حاجآقا نورالله اصفهانی و شیخ محمدتقی بافقی و سیدصادق تبریزی و علمای دیگر که هنوز ابعاد شخصیت و ارزشهای تاریخی آنان به درستی نوشته و منتشر نشده است.
امروز قیامها و نهضتهایی مطرح هستند که قبلاً مطرح نبودند. امروز وقتی که به قضیهی «گریبایدوف» نگاه میکنیم، با توجه به قضیهی ۱۳ آبان و اشغال لانهی جاسوسی، ارزشهایی را در آن میبینیم. در واقع، یک روز مردم تهران بر اثر فشاری که قرارداد ترکمن چای برآنها وارد آورده بود و به جهت نفرتی که از رفتار متکبرانهی سفیر روس داشتند و مسأله ناموس که بهانهای در این ماجرا شد، به سفارت روس ریختند و همه مأموین سیاسی روس را کشتند. برخی مورخان دورهی بعد سعی کردند از این کار، اعلام برائت کنند و بگویند که این، حرکت کوری بود که تعدادی متعصب آن را انجام دادند. اما امروز میتوانیم آن را یک حرکت مثبت و با ابعاد ملی ارزیابی کنیم. البته نقطه ضعف هم در هر حرکتی وجود دارد که شاید در مقایسه با قیام تنباکو بتوان آن را شورش به حساب آورد؛ ولی به هر حال، وقتی این وقایع را پشت سر هم میگذاریم، تصور روشنی از تاریخ ایران بدست میآید.
با مراجعه به عصر بیخبری، پیمیبریم که مورخان سکولار، مرحوم حاجملاعلی کنی را که از علمای بزرگ و ضد فراماسون و ضد قرارداد رویتر بوده است، فردی فناتیک و متعصب مطرح میکنند. مرحوم سید شفتی از علمای بزرگی است که در قضیهی هرات و در قضایای ضد انگلیسی، نقش مهمی داشته؛ اما برخی مورخان سکولار در کتابهای شهریور ۱۳۲۰ به بعد، به ایشان حمله میکنند و به ایشان میگویند «سید خونریز» چرا که او به خاطر نفوذ دینی وغیر اسلامی اجرای حدود شرعی مینمود. ما امروز به ایشان به آن دید منفی و ضد دینی نگاه نمیکنیم. همین موارد و مشابه آن، دربارهی نقش سایر علما در جنبش مشروطه، عنوان شده است و با مواد تاریخی ضعیف دست چندم به مرحوم حاجملاعلی کنی و مرحوم سیدشفتی و آقانجفی اصفهانی و بسیاری از علما و بزرگان حمله میشود. مرحوم آقای دکتر عبدالهادی حائری نیز علیرغم نوشتههای محققانه خود، در این خصوص دارای نقاط ضعف علمی بسیار است و دیدگاه یکطرفه و متأسفانه گاه مغرضانهی وی باعث نوعی آشفتگی جدی در شناخت نقاط عطف تاریخی و ارزشهای ملی و دینی شده است. باید در این زمینه، هوشیاری زیادی به خرج دهیم تا دوباره تاریخ گذشتهی ما را با ملاکهای بیگانه ننویسند؛ و به هر حال باید قالبهای اندیشهی سیاسی و نظریههای جامعهشناختی بومی و ملی و مذهبی خود را در این تحلیلها بکار ببریم.
روشی که متفکر مسلمان ابن خلدون بکار گرفته بود، شاید با قدری وسعت دید، برای امروز جامعهی اسلامی و تمدن جدید اسلامی مفید باشد. یعنی در مرحلهی اول خود تاریخ را در شرایطی که هست، بررسی کنیم. در مرحلهی دوم به نقد تاریخ بپردازیم و سره را از ناسره تشخیص بدهیم و لااقل آن قلههای اصلی را بشناسیم. و در مرحلهی سوم، با استفاده از این عناصر، به نوعی «اندیشهی تاریخی» در قالب «فلسفهی تاریخ» برسیم؛ و قالببندیهی تاریخی خود را براساس «اعتلا و انحطاط» شکل دهیم و حتی این مباحث جدید مثل تجدد، سنت، نوسازی، توسعه و مدرنیسم و بسیاری از این مفاهیم رادر قالب آن اندیشهی تاریخی اسلامی، در یک نگرش جدید، بازیابی کنیم. اما در ایران به فلسفهی تاریخ بهای زیادی داده نمیشود و این مبحث در خود رشتهی تاریخ هم ارزش زیادی ندارد و عقلانیت و قانونمندی در نزدیکی بین فلسفه و تاریخ به درستی وجود ندارد. روح پوزیتیویستی و سطحینگری ایرانشناسان و تحصیلکردگان از فرنگ برگشته همچنان حضور خود را در ادامهی این سطحیت تاریخنگاری بطور محسوس نشان میدهد الآن ادعای فضل و برتری در کارهای تاریخ به این صورت بروز کرده است که مرتباً پاورقی و ارجاعات بیشتری میدهند. گاه در یک صفحهی کتاب، پنجاه ارجاع داده میشود. ارجاع دادن، کار بسیار درستی است؛ ولی ارجاع، زمانی ارزش بیشتری پیدا میکند که ابتدا نقدی بر منابع صورت گیرد و در یک زمینهسازی کلیتر، حرف اصلی مطرح شود، و الان این ارجاعات، مشکلی را حل نمیکند. زیرا در بعضی اوقات، مواد یک طرفه و غیر مستند کتب تحلیلی دهههای قبلی تاریخی ممکن است همه چیز را به هم بزند ولی محقق متوجه نشود که در کجا اشتباه کرده است. امروز میتوان حالت بین رشتهای جدیدی از تاریخ، علوم سیاسی و جامعهشناسی بوجود آورد. یعنی میتوان کاری را که ابن خلدون در چندین قرن پیش شروع کرد، به نحوی، دوباره در تاریخنگاری و مباحث علوم اجتماعی آغاز کرد. بنظر میرسد در این زمینه کارهای مفید و در خور توجهی هر چند کمصورت گرفته است؛ از جمله استاد مطهری، فتح بابی در فلسفهی تاریخ داشتند و به رگههایی از فلسفهی تاریخ اسلامی از دیدگاه فلسفی هم رسیدهاندکه امروزه میتواند شروع مناسبی باشد. در هر حال، گرایشهای بین رشتهای و تجارب علمی تاریخ تمدن اسلامی میتواند آغاز خوبی باشد؛ ولی همهی اینها تا زمانی ثمربخش خواهد بود که در نگرشی جدید و تفسیری نوین در دستگاه ذهنی منسجم و منظم بتواند پاسخگو و بارورندهی بخشهایی از علوم اجتماعی و علوم سیاسی و تاریخی ما باشد.
پایان.
منبع: فصلنامه انتقادی ـ فلسفی، فرهنگی «نقد» شماره ۱۳

نظرات ارزشمند خود را در مورد این مقاله از فرم ارسال نظر که در اخر همین صفحه وجود دارد برای ما ارسال کنید تا در سایت نمایش داده شودنظرات شما بعد از بررسی در سایت نمایش داده خواهد شد نمایش نظرات به معنای تایید انها توسط سایت نیست ونظرات شخصی بازدید کنندگان سایت در مورد این مقاله هست پیشاپیش از اینکه نظرات ارزشمند خود را در مورد این مطلب به سایت ارسال می کنید از شما ممنون هستیم باعرض پوزش بابت تاخییر ایجاد شده در تایید نظرات برای نمایش در سایت به دلیل مشغله کاری زیاد نظرات جدید با تاخییر بر روی سایت قرار میگیرند
Debes estar logueado para postear un comentario