تحریف تاریخ معاصر ایران (۱)
۱ـ ارزش دیدگاههای تاریخی
توجه به تاریخ امروز در کلیهی زمینهها و رشتههای علمی سکهی رایج زمان شده است. تاریخ عقاید اقتصادی، تاریخ اندیشههای سیاسی، تاریخ جنبشها و انقلابهای معاصر، تاریخ علم و فلسفه و دهها عنوان دیگر به خوبی مؤید این نکته است که توجه به سرچشمهها و پیشینههای تاریخی نه تنها نقطهی شروع و هستههای اولیه هر علمی را معلوم میدارد بلکه این توجه سیر تحولات و کاستیها و فزونیهای موضوعی و علمی و مسئله سازیهای بعدی را در هر رشته تا دوران ما مبرهن و معلوم میدارد.
البته هر چه در تاریخ علوم مختلف به طرف علوم انسانی به طوراعم وعلوم اجتماعی به طور اخص نزدیکتر شویم، صورت مسئله حساس تر و ظرافت کار بیشتر و عوامل تحریف و اختلاف افزونتر میگردد. یک علت مهم این امر این است که بعد از انقلاب مشروطیت که دو نیروی سکولار و غیرسکولار در این جنبش اجتماعی و سیاسی شرکت داشتند، با توجه به عوامل مختلف سیاسی و اجتماعی، نیروهای مذهبی و اندیشههای دینی بعد از دو دهه مجبور به عقبنشینی شده و در غالب سنوات دوران پهلوی اول و دوم از نظر حاکمیت سیاسی ( و نه تأثیر اجتماعی و سیاسی) در حاشیه قرار گرفتند، این امر یعنی حاکمیت رسمی فرهنگ غیر دینی باعث شد حوادث دور و نزدیک تاریخ تحولات ایران براساس دیدگاهی غیر دینی و به عبارت دیگر نظریههای سکولار نوشته شود و سه طیف مارکسیستها و لیبرالهای غربگرا و مدعیان نگارش تاریخ علمی براساس نوعی جهانبینی مادی و غیر الهی و با توجه به تحلیلهای دنیوی و در چارچوب تکبعدی دیدن انسان به تاریخنگاری دست یازیدند. در این کتب، به میزان علائق و یا منافع و گاه تقرب به قدرت حاکمه وفرهنگ سکولار آن، حوادث در التقاطی آشکار و پنهان، تحریفی ظریف و سانسوری مرموز به روح و جهتی پیشمیرفت که به جهانبینیها و ایدئولوژیها و شناخت شناسیهای سه طیف و منشعبین آنها ربط داده میشد. از نظر موضوعشناسی برای هر یک از این دیدگاهها و جریانات مسائلی خاص حساس شده و برعکس مسائلی دیگر در حاشیه قرار میگرفت، هر چند در مقاطعی تاریخی مانند انقلاب مشروطیت و یا برخی تحولات مهم مانند سقوط قاجار و یا شهریور ۱۳۲۰ و تحولات سنوات ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ لااقل از جنبهی موضوعی قدرت مشترک و علائق مرتبط بین همهی این طیفها محسوب میگشت.
۲ـ مشخصات تاریخ ایران در کتب ایران شناسی (شرق شناسی غربیها، ایران شناسی روسی)
از نظر تاریخی شاید بتوان کمی به عقب برگشت و ریشهی برخی از این نوشتارهای تاریخی را در جریانات و شاخههای دیگر در خارج از مرزهای ایران جستجو کرد. در این مورد میتوان به دو دیدگاه عمدهی ایرانشناسی با دو گرایش غربی و شرقی اشاره داشت، دو دیدگاهی که علیرغم اختلاف نظرات زیاد لااقل از جنبهی موضوعی و طرح مسئله یعنی نگارش تاریخ و سیر حوادث ایران دارای اشتراکاتی بودهاند هر چند این دو جریان امروز کاملاً از بین نرفته است ولی بهرحال صورت مسئله تماماً مانند قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ هم نبوده، کاستیها و فزونیهای قابل توجهی هم یافته است چرا که با برخی نحلهها و مکاتب و دیدگاههای فکری و سیاسی جدید ممزوج شده و در شاخهها و فروعاتی افتاده است که برای یک قرن و یا حتی دهههای پیشین قابل تصور و طرح نبوده است. با توجه به تمهیدات فوق مناسب است این دو دیدگاه ایران شناسانه را با مشخصات کلی آن به بحث بگذاریم تا با رویکردی تاریخی به سراغ متون تاریخنگاری معاصر رفته باشیم.
۳ـ سیاست ایران شناسی غربی ( شاخهای از شرق شناسی غرب)
در تاریخ سده اخیر، کتابهای متنوعی بویژه در زمینهی تاریخ، سیاست و جامعهشناسی ایران نوشته شده است که نویسندگان آنها بطور عمده ایرانشناسان غربی بودهاند. ایرانشناسی، شاخهای خاص است که در زمان قاجاریه از سوی دولتهای اروپایی براه افتاده و قسمتی از مطالعات آنها را شامل میشد. نکتهی مهمی که در مورد ایرانشناسی باید توجه داشت،این است که این مطالعات کاملاً در جهت سیاست استعماری اروپا بوده است و ایرانشناسانی که روی تاریخ ایران مطالعه کردهاند، به طور قطع با سیاست و مسائل سیاسی کار داشتهاندو معمولاً با انگیزه سیاسی به این تحقیق دست میزدهاند. از طرف دیگر، ایرانشناسی، شاخهای از شرقشناسی در غرب محسوب میشده است.
بجز ایران شناسی، سه جریان دیگر در تاریخ نگاری ایران در دوره قاجاریه وجود داشته است که تاریخ را با آن ملاکها مطالعه میکردهاند؛ و اینها عبارتند از :
۱ـ تاریخ نگاری مارکسیستی، ۲ـ تاریخ نگاری ناسیونالیستی، ۳ـ تاریخ نگاری علمی.
۳ـ الف : مشخصات استعمار در تاریخ ایران
بطور کلی تاریخ حضور مرئی و نامرئی استعمار درکشورهای مختلف، به یک شکل، با یک سطح و در یک زمینه نبوده و آنچه در این باره در ایران قابل تحقیق و بررسی است، ویژگیهایی به شرح زیر دارد:
الفـ صدمات فراوانی از ناحیهی استعمار به ایران وارد شده است.
ب ـ ایران مستقیماً تحت سلطهی استعمار قرار نگرفت؛ به عبارت دیگر، استعمار در ایران نفوذ داشته،اما این نفوذ، هیچگاه به صورت سلطهی مستقیم سیاسی غرب نبود و ایران هرگز به صورت مستعمرهی رسمی در نیامد. از این رو کمتر رابطه و وضعیت ما نسبت به غرب در تاریخ سنجیده شده است و یا دست کم نفوذ فرهنگی غرب، کمتر از نفوذ سیاسی و اقتصادی آن به بحث گذاشته شده است.
ج ـ برخی روشنفکران ما در برابر استعمار، دچار نوعی تناقض بوده و هستند. این تناقض به سبب کین و مهر ایشان به غرب بوده است: کین به استعمار غربی و مهر به اندیشههای غربی. ایران از استعمار ضربه خورد؛ اما هیچگاه همانند الجزایرو مصر و عراق به اشغال خارجی در نیامد. لذا ایرانشناسی که شاخهای از شرقشناسی بوده،با مصرشناسی که آن هم شاخهای از شرقشناسی بوده، فرق میکرده است؛ یعنی دیدگاه افراد در ایران دربارهی استعمار، با دیدگاه مردم کشوری مثل الجزایر تفاوت داشت و رو شنفکری در ایران با تجددخواهی و فرنگیمآبی مترادف شد. در ایران چون استعمار بطور رسمی وجود نداشت، روشنفکران روابط معنوی ـ فرهنگی خود را با غرب نسنجیدند (مثل پناهنده شدن مشروطهخواهان به سفارت انگلستان). البته اشغال ایران در جنگ بینالمل اول و دوم، تا حدودی برهوشیاری ملی ایرانیان افزود؛ به عبارت روشنتر، آزادیخواهان ایران تا حدودی احساس خطر کردند و فهمیدند که خارجیان وقتی منافع خود را بدست آوردند، خیانت میکنند. شرقشناسی در مورد ایران زمانی شروع شد که در اروپا و جریان پوزیتیویسم و پراگماتیسم غلبه داشت. به این مطالب میتوان چند مورد و مشخصهی دیگر هم افزود:
الف ـ تجدد و ترقی و فرنگیمآبی با هم در ایران رواج یافتند و مترادف همدیگر خوانده شدند.
ب ـ در رابطه فرهنگی ومعنوی با غرب، تفکر و تعمقی نمیشد.
ج ـ انحطاط عصر طلایی ایران، با انقلاب صنعتی اروپا مصادف شد.
ایرانیان در جنگ جهانی اول و دوم که ایران مستقیماً اشغال شد، متوجه استعمار شدند.
۳ ـ ب ـ منابع ایران شناسی
۱ـ دیپلماتها (کارمندان دولتی)،
۲ـ تجار،
۳ـ افراد ماجراجو،
۴ـ ثروتمندان جهانگرد،
۵ـ میسیونرهای مذهبی.
۳ـ ج ـ عیوب شرق شناسی (ایرانشناسی)
در کتابهایی که ایرانشناسان غربی نگاشتهاند، بطور عمده معایبی به شرح زیر مشاهده میشود:
۱ـ در این کتابها، دیدگاه غربی و غیر ایرانی بوده است؛ که از یک جنبه ممکن بود خوب باشد، زیرا این امکان وجود داشت که مجموعهی مسائل سیاسی و فرهنگی بدون تعصب و دیدگاه ایرانی تجزیه و تحلیل شود. اما عیب آشکارش این است که شناختش سطحی بود و مجموعهی مسائل ایران در کل بطور ریشهای شکافته نمیشد و روابط درون آن بخوبی درک نمیشد.
۲ـ ایران شناسی غربی با نوعی غرور و تکبر اروپایی همراه بوده؛ در کتابهای غربی، ایجاد و ترویج تفکر برتری ابدی غرب بر شرق دنبال میشده و این مسئله غربیان را تا حدودی از درک حقایق تاریخ ایران محروم میکرده است.
۳ـ ایران شناسی چون با استعمار همراه بود، میکوشیدند که در آن اقلیتهای مذهبی و ملی ایران را تحریک کنند تا در مواقع لزوم، آنان را در جهت منافع خود سوق دهند؛ مثلاً حتی در کتابهایی مثل «یکسال در میان ایرانیان» نوشتهی ادوارد براون، مطالب دروغ و مظلومنماییهای کاذب زیادی در مورد بهائیت، بابیت و غیره نوشته شده است. اینان نقش اقلیتها را مهم جلوه میدادند و تعداد و تأثیر آنان را بیشتر از حدی که بوده بیان میکردند.
۴ـ برای سست کردن رابطهی ملی و مذهبی، بخصوص در چند مورد زیر، بر عناصر غیرمذهبی و ملی و ناسیونالیستی تأکید میکردند:
الف ـ رابطه دین و سیاست،
ب ـ وحدت فرهنگی ملتها،
ج ـ رابطهی هر یک از کشورهای اسلامی با کل جهان؛ و لذاگاه این دیدگاه باعث میشده است که شرقشناسان روز جزئیات خاصی دست بگذارند.
۵ ـ از درک کلیت تاریخ ایران عاجز بودند و به همین دلیل،بسیاری از نقاط کلیدی را درک نکردند.
۶ ـ سیاست ایران شناسی غربی با سیاست اسلامشناسی مخلوط شد. غربیها بیشتر سنیشناس بودند تا شیعهشناس؛ بنابراین، چون مطالعهای دربارهی شیعه نداشتند، نمیتوانستند مفاهیم و عمق مفاهیم مذهب شیعه را از مذهب سنی تشخیص دهند و مفاهیمی چون توکل، تقیه و انتظار هرگز برای آنها تبیین نشد. شرقشناسان بعدها فهمیدند که شیعه، فرقه ای عدالتطلب و عقلگرا بوده و در بسیاری از جنبشهای اسلامی نقشی مؤثر داشته است.
آنچه در کتابهای ایرانشناسی از دید غربیها دربارهی ایران نوشته شده است را میتوان به طور کلی در موارد زیر خلاصه کرد:
۱ـ ایرانیان از اندیشه و اندیشیدن محرومند، ۲ـ ایرانیان خاموشند و مطیع حاکمان، ۳ـ ایرانیان، چاکر منش و متملقاند، ۴ ـ ایرانیان از نقد، اجتهاد و انتخاب محروند، ۵ ـ ایرانیان، ملتی مردهاند.
پس در کل میتوان نتیجه گرفت که کتابهای ایرانشناسی غربی غیر قابل اعتماد، تحقیر کننده و تحریفآمیز بودهاند و هستند؛ بنابراین کسانی که میخواهند از این کتابها استفاده کنند، حتماً باید منابع دیگر را هم مدنظر داشته باشند. موارد غیر قابل اعتماد ، در خصوص نتایج دورهی قاجار، بیشتر محسوس است.
۴ـ ایران شناسی روسی (شرق شناسی مارکسیستی)
در کتابهای ایرانشناسی روسی، جنبههای مثبت کمتر و جنبههای منفی زیادتر بوده است؛ که به چند مورد اشاره میشود:
۱ـ از ویژگیهای این کتابها این است که به ریشههای اقتصادی و اجتماعی ایران، توجهی جدی دارند. از طرفی روسها در همان فضای فکری غربیان سیر نمیکردند. آنها به روستاها میرفتند و یا از جاهایی دیدن میکردند که نگاه غربی معمولاً به دنبال آن نبود؛ منتها این مطلب را به افراط میکشاندند، چنانکه بررسی ریشههای اجتماعی و اقتصادی به طور افراطی و یک بعدی صورت میگرفت، مثلاٌ نقش تجار تنباکو را در نهضت تحریم بسیار برجسته و در نهایت، طبقهی تجار را موجد و رهبر این نهضت معرفی کردند و دست آخر هم گفتند طبقهی تجار بود که نهضت تنباکو را بوجود آورد؛ و با همین نتیجهگیری، کل حرکت تنباکو در کتابهای ایرانشناسی روسی نفی میشود.
۲ـ ویژگی دیگر این کتابها این است که نقش تودهی مردم در انقلاب و جنبش مخالفت آنان با قدرتهای زمان برجسته میشود (بعنوان مثال، به مبارزات مردم علیه سلاطین بیشتر توجه میشود تا شرح سلطنت حاکمان).
۳ـ ویژگی سوم عبارت است از: مناقشه، مخالفت و زیر سؤال بردن ایرانشناسی غربی؛ که این تا حدودی از محاسن این کتابها است. در این کتابها، به روایتهای رسمی ایرانشناسهای غربی به دیدهی تردید نگریسته میشود.
و اما از عیبهای جدی این مطالعات، عبارت است از:
۴ـ دیدگاه در این مطالعات، غیر ایرانی و مارکسیستی بود. مارکسیستها در مطالعات تاریخی، دو گروه بودهاند و هستند:
الف ـ ارتدوکس به معنای جزمگرا و بیانعطاف؛ که مارکسیستهای متعصب در اصول مارکسیسم ـ لنینیسم، در این گروه قرار میگرفتند.
ب ـ چپ جدید که طرفداران آن بعضی مفاهیم مارکسیستی را حفظ کردند اما خود را به همه اصول مارکسیسم پایبند نمیدانستند و نمیدانند. بنظر میرسد بررسی تاریخ ایران از دیدگاه هر دو گروه، اشتباهات و انحرافات جدی تاریخی و فکری داشته است. دههاکتاب و مقالهی چپهای قدیمی مانند تودهای و یا چپهای جدید در قالب جامعهشناسی سیاسی و غیره، بدون در نظر گرفتن واقعیات تاریخی و مبتنی بر ذهنیات کلیشهای است (تحمیل ذهنیات طبقاتی و مارکسیستی به تحولات و واقعیات تاریخی).
۵ ـ از ایرادهای دیگر شرقشناسی روسی این است که همه فجایع را به گردن سرمایهداران غربی میانداختند و وقتی میخواستند بدبخیتهای تاریخ ایران را بشناسانند، میگفتند همهی بدبختیها از اشراف و سرمایهداران بوده است. و این دیدی یک بُعدی و اقتصادی صرف است که از درک بسیاری از ظرایف و اصالتها عاجز است؛ مثلاً یک تاجر اصفهانی که دوازده هزار کیسه تنباکوی خود را در راه استقلال کشور و مبارزه با امتیاز رژی و عمل به حکم تحریم، آتش میزند، با اینکه از تجار سرمایهدار است، دید طبقاتی و منافع اقتصادی خود را کنار میگذارد و با نوعی احساس تکلیف شرعی، به استقلال کشور کمک میکند. اینگونه ایثارها و فداکاریها را نمیتوان با تحلیل مارکسیستی درک کرد.
۶ـ دیدگاه شرقی (روسی)، نوعی دگماتیسم افراطی بوده است؛ به عبارت دیگر، این دیدگاه، با نگرش تکبعدی و تکعاملی پیش میرود و با تعصب شدید انحرافی همراه است ( این است و جز این نیست). طرفداران این دیدگاه در پی آن بودند که بینش جدلی دیالکتیک را از نظر فلسفی، معیار سنجش تاریخی قرار دهندو براساس تز، آنتی تز و سنتز، تاریخ ایران را شرح دهند. به همین دلیل بود که این معیار، ایرانشناسیهای شرقی را به «جزمیت» میرساند واین ایراد،به دیدی تکبعدی، آن هم در بعد مادی منجر میشد و طرفداران این دیدگاه بیشتر ارزشها را در تاریخ ذبح میکردند یا در جایگاه خود قرار نمیدادند.
۷ـ موضوعهایی که طرفداران این دیدگاه بیشتر به آنها علاقه داشتند، عبارت بودند از: مشروطیت، قیام جنگل و توطئهی پیشهوری و نیز وقایعی که به نحوی به منافع روسیه مربوط میشد.
۸ ـ در حمله به تزار در وقایع ایران، در نوشتههای روسی قصد این بود که به نوعی خود را از مظالم تزاری تبرئه کنند (البته این تبرئه تا آنجا پیش نمیرود که اشغالگران غنایم تزارها رابه صاحبانش برگردانند).
۹ـ دیدگاه مارکسیستی، همانند دیدگاه لیبرالیستی، در نهایت مادی و منفعتطلبانه و بدور از تحلیل ارزشها و عوامل غیرمادی بوده است؛ و طرفداران این دیدگاه هیچگاه نتوانستهاند ارزشها و عواملی را که در لابلای سطور تاریخ ایران همیشه زنده بوده و باعث حیات ایران و ایرانی میشده است، ببینند.
بنظر میرسد آنچه در تاریخنگاریهای امروز در مورد دو دههی اخیر انجام میگیرد، نه تنها تلفیق دو جریان مزبور است، بلکه به نوعی برداشتهای تاریخی با دیدگاههای غربی چپ جدید و یا راست جدید و یا نوعی تفسیرهای جامعهشناختی در تاریخ است؛ که البته در اکثر این نوشتهها، تاریخ نه موضوعیت بلکه به نحوی طریقت این نکته را دارد که نظریهها و قالبهای از پیش تعیین شدهی نویسندگان مزبور را اثبات کند.
بنظر میرسد هر چندکه ارتباط تاریخ سیاسی با اندیشهی سیاسی و یا جامعهشناسی سیاسی و سایر مباحث جدید ممکن است در فهم تاریخی و یا تاریخفهمی امروز ما بسیار مؤثر باشد و در این داد و ستد و رفت و برگشت، روشناییهای مفیدی هست، این مهم نباید باعث شود که تاریخ فقط وسیلهای برای اثبات فرضیهها و یا نظریاتی باشد که بیش از آنکه در حوزهی تاریخی باشند، در حوزهی سیاست و یا حوزههای غیرتاریخی دیگر قبلاً تکلیفشان معلوم شده باشد.
۵ ـ جزء و کل عقلانیت در سه گرایش و سطح بررسی تاریخی (نقلی، تحلیلی، فلسفه تاریخ)
اما تأثیر ایرانشناسی غربی و شرقی به نظر میرسد در دو جهت هم در متن و مادهی تاریخی و هم در صورت تاریخ و تحلیل آن در مقاطعی خود را نشان داده است از این جهت برای روشن شد ن مسئله مناسب است با دیدگاه و تقسیمبندی استاد متفکر و فیلسوف اسلامی معاصر مرتضی مطهری بسراغ مسئله رفته و از مطلب ایشان به عنوان تمهیدی برای ورود به بحث خودمان استفاده نمائیم. استاد در مباحث خود ضمن تقسیمبندی تاریخ به سه شاخه و زیر مجموعهی تاریخ نقلی، تاریخ تحلیلی و فلسفهی تاریخ معتقدند که:
تاریخ را سه گونه میتوان تعریف کرد. در حقیقت سه علم مربوط به تاریخ را میتوانیم داشته باشیم که با یکدیگر رابطه نزدیک دارند.
الف ـ علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. هر وضع و حالتی و هر واقعه و حادثهای تا آنجا که به زمان حال، یعنی زمانی که دربارهاش قضاوت میشود، تعلق دارد، «حادثه روز» و «جریان روز» است. اما همین که زمانش منقضی شد و به گذشته تعلق یافت جزء تاریخ میگردد و به تاریخ تعلق دارد. پس علم تاریخ در این معنی یعنی علم به وقایع و حوادث سپری شده و اوضاع و احوال گذشتگان. زندگینامهها، فتحنامهها، سیرهها، که در میان همه ملل تألیف شده و میشود، از این این مقوله است.
علم تاریخ، در این معنی، اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانیاً یک علم «نقلی» است نه عقلی، ثالثاً علم به «بودن» ها است نه علم به «شدن»ها. رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضر. ما این نوع تاریخ را «تاریخ نقلی» اصطلاح میکنیم.
ب ـ علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته بدست میآید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله «مبادی» و مقدمات این علم به شمار میروند. و درحقیقت آن حوادث و وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در حکم موادی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتوار خود گرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیت و طبیعت آنها را کشف نماید و به روابط علی و معلولی آنها پیببرد و قوانین کلی استنباط نماید. مورخ به معنی دوم، در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنها است تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را «تاریخ علمی» اصطلاح میکنیم.
هر چند موضوع و مورد بررسی تاریخ علمی حوادث و وقایعی است که به گذشته تعلق دارد، اما مسایل و قواعدی که استنباط میشود اختصاص به گذشته ندارد، قابل تعمیم به حال و آینده است. این جهت تاریخ را بسیار سومند میگرداند و آن را به صورت یکی از منابع «معرفت» «شناخت» انسانی در میآورد و او را بر آیندهاش مسلط مینماید.
فرقی که میان کار محقق تاریخ علمی با کار عالم طبیعی هست این است که مواد بررسی عالم طبیعی، یک سلسله مواد موجود حاضر عینی است و قهراً بررسیها و تجزیه و تحلیلهایش همه عینی و تجربی است. اما مواد مورد بررسی مورخ در گذشته وجود داشته و اکنون وجود ندارد، تنها اطلاعاتی از آنها و پروندهای از آنها در اختیار مورخ است. مورخ در قضاوت خود مانند قاضی دادگستری است که براساس قرائن و شواهد موجود در پرونده قضاوت میکند نه براساس شهود عینی. از این رو تحلیل مورخ، تحلیل منطقی و عقلانی است که در لابراتوار عقل با ابزار استدلال و قیاس انجام میدهد نه در لابراتوار خارجی و با ابزاری از قبیل قرع و انبیق. لذا کار مورخ از این جهت به کار فیلسوف شبیهتر است تا کار عالم طبیعی.
تاریخ علمی مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال و علم به «بودنها» است نه علم به «شدنها» اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلی است نه جزئی، عقلی است نه نقلی محض.
تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعهشناسی است، یعنی جامعهشناسی جامعههای گذشته است. موضوع مطالعه جامعهشناسی اعم است از جامعه های معاصر و جامعههای گذشته. اگر جامعهشناسی را اختصاص بدهیم به شناخت جامعههای معاصر، تاریخ علمی و جامعهشناسی دو علم خواهند بود اما دو علم خویشاوند و نزدیک و نیازمند به یکدیگر.
ج ـ فلسفه تاریخ، یعنی علم به تحولات و تطورات جامعه از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات. به عبارت دیگر: علم به «شدن» جامعهها نه «بودن» آنها.
… ادامه دارد.
منبع: فصلنامه انتقادی ـ فلسفی، فرهنگی «نقد» شماره ۱۳

نظرات ارزشمند خود را در مورد این مقاله از فرم ارسال نظر که در اخر همین صفحه وجود دارد برای ما ارسال کنید تا در سایت نمایش داده شودنظرات شما بعد از بررسی در سایت نمایش داده خواهد شد نمایش نظرات به معنای تایید انها توسط سایت نیست ونظرات شخصی بازدید کنندگان سایت در مورد این مقاله هست پیشاپیش از اینکه نظرات ارزشمند خود را در مورد این مطلب به سایت ارسال می کنید از شما ممنون هستیم باعرض پوزش بابت تاخییر ایجاد شده در تایید نظرات برای نمایش در سایت به دلیل مشغله کاری زیاد نظرات جدید با تاخییر بر روی سایت قرار میگیرند
Debes estar logueado para postear un comentario