هویت سازی ملی در دوره پهلوی اول (۲)
نویسنده: امین دیلمی معزی*
ایجاد جامعهای شبه غربی و مدرنیسم
برپاکردن جامعهای شبهجوامع غربی که اصطلاحاً به آن فرنگی مآبی گفته میشود، روح حاکم بر تجدد عصر رضاشاه میباشد. حکومت مطلقه برای دستیابی به این هدف، دو ابزار را به کارگرفت، نخست کوشش برای وارد ساختن بخشهایی از دانش غربی خصوصاً دانش فنی، دموکراسی، اصولی اقتصاد و نظام حقوقی جدید و دیگر تلاش برای فراگیری الگوهای زندگی سبک اروپایی و تغییر صورت زندگی در ایران. وارد کردن دانش غربی از دو طریق صورت پذیرفت: استخدام مستشار و دیگر، اعزام دانشجو به خارج که در زمینه اعزام به خارج تصمیماتی اخذ شده بودکه بر اساس آن سالیانه عدهای دانشجو برای فراگرفتن دانشهای غربی به اروپا اعزام شدند. روی هم رفته اعزام مستمر و گسترده دانشجویان به غرب و دعوت از متخصصین و کارشناسان غربی برای تصدی امور کلیدی کشور، از این ارزش بنیادی در تجدد حکایت میکند که بنا نهادن جامعهای به سبک فرنگ کشور را پذیرفته و مترقی میسازد که به صورت ظاهری بود و بنیادی نبود. اقداماتی انجام شد که در زیر میآید:
ـ الغای القاب و منصب مخصوص نظام و القاب کشور(۱۳۰۴). (ص ۲۰۲ـ ۲۰۱)
ـ متحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخل مملکت (۱۳۰۷). (ص ۱۵۷)
ـ برنامههای رادیو ایران (۱۳۱۹) و لباس رسمی کارکنان دولت به سبک البسه فرنگی (۱۳۰۴). (ص ۱)
ـ کشف حجاب
ـ سازمان پرورش افکار
هدف اصلی آنها گسترش طرز تفکر و نحوه سلوک غربی و ایجاد رفتاری شبه غربی در سطح همه طبقات و گروههای اجتماعی بود. مروری بر سخنرانیها و تبلیغات رسمی و نهادی نشان میدهد که سخنرانان و موضوع سخنرانیها تماماً در صحبت گسترش سبک زندگی غربی به عنوان تنها سبک زندگی مطلوب بود. بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ ساختار اجتماعی ایران بسیار تغییر کرد، الگوهای دیرپای زندگی از هم گسست و تمایلات اجتماعی دیگری که عموماً دربار و تحصیلکردگان غربی القاء میکردند جانشین آن میشد. رواج شهرنشینی و مهاجرت یکسویه از روستا به شهر، در تغییر این بنیادها تأثیر اساسی داشت. مهاجران بریده از وطن به راحتی توانستند جذب فرهنگ جدید شهری شده و پس از مدتی حاشیهنشینی به مرکز نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی تبدیل شوند. خوار شمردن میراث مذهبی، بازگشت به ایران قبل از اسلام، در عین حال شیفتگی به ظواهر تمدن غربی، حیات «ایران نو» تحت لوای استبداد پهلوی را به صورت شکلکی تناقضآمیز درآورده بود. میتوان در بررسی بیشتر گفت احساس حقارت نسبت به پیشرفتهای تمدن غربی و دغدغه رفع عقبماندگی ایران، از جمله مباحث مهمی بود که به دنبال تأثیر امواج مدرنیته بر ایران از دوره قاجار شروع شده بود. بر این اساس آموزش و پرورش، فرهنگ، صنعت و ارتباطات، ارتش و ساختار حقوق کشور و به طور فزایندهای گرایش به غربی شدن بیداد میکرد. شهرها به سبک غرب درآمده و اصلاحات غیر مذهبی با شدت و حدت انجام شد. اما آنچه ذکر کردنی است، این نکته است که غربگرایی در این دوره بیشتر متکی بر احساسات بوده است تا عقلانیت. برفرآیند اصلاحات، عقلانیت چندان حکمفرما نبود. تقلید و اقتباس از پوسته بیرونی و ظاهری تمدن غرب، بدون توجه به تحولات تاریخی و زیرساختهای جامعه غربی، ویژگی مهم این دوره است. رضاشاه و بسیاری از روشنفکرانی که در پشت صحنه کارگردانی را بر عهده داشتند با برداشتی سطحی از مدرنیسم و سعی در اجرای آن در ایران، فکر میکردند بر معضل بزرگ عقبماندگی کشور غلبه خواهند نمود. لذا مسائلی چون تغییر نوع پوشاک مردان و زنان، رواج مدهای غربی و وسایل زندگی نو، ایجاد کلوپها و باشگاهها، برگزاری میهمانیهای مختلف همراه با رقص و موسیقی و برپایی آنها در خیابانها و بسیاری از چیزهای دیگر تقلید شد. به تعبیر دکتر کاتوزیان، فهم نادرست ماهیت و علل و عوامل مدرنیسم اروپایی تا بدانجا تنزل کرده بود که معیار پیشرفت را در کلاه لگنی (شاپو)، کشف حجاب و حتی توالت فرنگی و وان حمام میدیدند. بنابراین مدرنیسم و تجددگرایی و غربگرایی یک حالت ظاهری داشت نه ریشهای. در مجموع میتوان گفت که رژیم در عرصه غربگرایی و اخذ مدرنیسم اقدامات زیر را انجام داد و تجددگرایی به تغییر پوشان مردان و زنان، نوگرایی صنعتی و ایجاد ارتش مدرن میدانست که از بحث میگذریم. مهمترین گفتمان سیاسی مسلط در ایران در قرن بیستم همان گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی بود.این گفتمان نیز مجموعه پیچیدهای از عناصر مختلف، از جمله نظریه شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم سنتی، گفتمان توسعه و نوسازی به شیوه مدرنیسم غربی، قانونگرایی و مردمگرایی بود و خود در طی زمان ترکیبات بیشتری پیدا کرد. در این گفتمان بر اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، مرکزیت سیاسی، مدرنیسم فرهنگی، سکولاریسم و توسعه صنعتی تأکید میشد.
در گفتمان مدرنیسم پهلوی چندان جایی برای مشارکت و رقابت سیاسی وجود نداشت. دولت پهلوی به طور کلی اصلاحاتی اجتماعی و اقتصادی در درون ساختار جامعه و فرهنگ سنتی انجام میداد که گرچه مقاومتهای گوناگونی بر میانگیخت، لیکن مرحلهای ضروری در تحول ساختاری جامعه و دولت سنتی در ایران را تشکیل میداد.
شبه مدرنیسم، فرهنگی آموزشی رسمی، ترجمه ، تغییر پوشاک مردان و زنان از جمله راههای گسترش غربگرایی در ایران بود. شبه مدرنیسم به واقع از نوعی بینش فرهنگی ناشی شده است. این تفکر راه چاره کشورهای عقب مانده را تقلید صرف از غربیان میداند. طیف روشنفکری که ریشه عقبماندگی را در سنتگرایی میدانستند اخذ صنعت و فرهنگ غرب را در کنار هم و توأم با یکدیگر توصیه میکردند.
در دوره رضاخان، تجدد تقلیدی و مدرنیزاسیون استعماری و اجباری غلبه میکند و هم زمان اعتدال نهادهای ملی و بومی آغاز شده نهادهای جدیدی جایگزین آنها میگردد. در این دوره، دین و مذهب تشیع نقش خود را به عنوان وسیلهای برای انسجام ملی از دست میدهد و به جای آن از آداب و رسوم دیگری برای هم سو کردن مردم به عنوان یک ایرانی استفاده میشود. مهمترین مسئله برای سردمداران نظام رضاخانی، ایجاد مبانی جدیدی برای هویتی جدید است.
پهلویسم (ایرانگرایی و شاه پرستی)
یکی از مهمترین اصول حاکم بر تجدد، ساختن ایرانی به طرز پهلویسم بود. این اصول از دو مورد ایرانیگری و شاهپرستی برخوردار بود. رجوع به قوانین، مقررات و برنامههای این دوران به روشنی گواهی میدهد که اصل یاد شده در بسیاری از برنامههای این دوران مد نظر بوده است. زیرا به برخی از تصمیمات و اقدامات عصردولت مطلقه رضاشاه برای دستیابی به اصل مذکور اشاره میرود.
تصمیم نمایندگان مجلس راجع به دعوت دولت به تعمیر مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی (۱۳۰۳)، قانون سجل احوال (۱۳۰۴)، قانون یکصد هزار تومان اعتبار برای مخارج جشن جلوس و تاجگذاری (۱۳۰۴)، ماده ۸۱ قانون مجازات عمومی ـ توهین به شخص اول مملکت (۱۳۱۰)، تفسیر اصل ۳۷ متمم قانون اساسی موضوع کلمه ایرانی الاصل (۱۳۱۷)، قانون تبدیل بروج به نامهای فارسی (۱۳۰۴)، آیین نامه بکارگیری سال شمسی به جای سال قمری (۱۳۰۶)، به کار بردن ایران به جای پرس و پرشیا (۱۳۰۹)، سلام شاهنشاهی و سرود ملی ایران (۱۳۱۴)، تغییرات اسامی نقاط و شهرهای کشور به فارسی و نامهای باستان (۱۳۱۴)، مراسم سلام در حضور شاه (۱۳۱۲)، نحوه انتخابات اسامی، نقاشی از تمثال پادشاه (۱۳۱۵)، سازمان پرورش افکار (۱۳۱۷)، سازمان پیشاهنگی (۱۳۱۴)، تأسیس انجمن لغت و ادبیات فارسی (۱۳۱۳)، اساسنامه فرهنگ زبان فارسی (۱۳۱۴) و اساسنامه فرهنگستان زبان ایران (۱۳۱۴)، قوانین و مقررات مذکور با تکیه بر ارزش خاصی، ضرورت یافت که در این تحقیق تحت عنوان ایرانگرایی و شاهدوستی از آن یاد شد.
تصویب قوانینی همچون، قانون سجل احوال، تابعیت، بازسازی مقبره فردوسی، دقیقاً در جهت تحقق ارزش ایرانیگرایی صورت پذیرفت همچون گسترش زبان فارسی مهمترین گام همان تصویب اساسنامه فرهنگستان زبان ایرانی (فارسی) در جهت ارزش ایرانیگرایی میباشد. براساس اسناد و مدارک موجود میتوان گفت که ایرانیت و شاه پرستی دو عنصر مهم و جداناشدنی از مسیر تجدد تلقی میشوند. با هم همزاد هستند. شاهدوستی و شاهمحوری و تلاش برای خلق وجهه کاریزمایی برای پادشاه و پیوند سلطنت با موجودیت ایران و ایرانگرایی با تأکید بر لزوم تجدد عظمت ایران باستان تجدد عظمت ایران پس از انقلاب مشروطه به صورت یک آرمان متجلی شد و ناسیونالیسم در دوران رضاشاه یکی از زیر ساختهای اساسی حکومت بود.
ایرانگرایی دوران رضاشاه در اقدامات زیر انعکاس یافت. ۲۲
الف) تأسیس فرهنگستان
ب ) بزرگداشت فردوسی و شاهنامه
ج) تدوین تقویم مستقل ایرانی
د) تغییر نام کشور
ذ) باستانشناسی
در نتیجه میتوان گفت که برای با هم بودن ایراندوستی و شاهپرستی تلاشهای زیادی میشد.
شاهمحوری، و تلاش برای تحقیق وجهه کاریزمای رضاشاه یکی دیگر از محورهای اساسی فرهنگ سیاسی دوران رضاشاه بود. توجه شاه به عنوان یک «موجود آسمانی» از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشت! مشروطه شاه را از یک موجود مقتدر و غیر قابل انتقاد به یک مقام تشریفاتی و گاه زائد و مزاحم تبدیل کرد. لذا رضاخان نیز در ابتدای حکومت خود با مشکلی به نام مشروعیت مواجه شد. وی با اقدامات سریع نظامی و تبلیغاتی توانست در آستانه سلطنت دیدگاه مثبتی را در میان توده مردم نسبت به خود ایجاد کند. مراسم آغاز سلطنت نیز با هدف بزرگداشت شاه انجام شد. از سال ۱۳۱۴ به تدریج شاه دوستیجنبه افراطی به خود گرفت و ساخت و نصب مجسمه شاه به یکی از اشتغالات شهرداریها تبدیل شد. چاپلوسان در سالهای آخر سلطنت رضاشاه به طور جدی و جهت القای مفهوم «شاه پرستی» تلاش میکردند و به اشکال مختلف درصدد تخفیف فرهنگ اسلامی برآمدند. شاه سعی داشت مشروعیت خود را با حذف فرهنگ اسلامی یا تحریف آن تحقق بخشد.
نتیجه گیری
تأسیس سلسله پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه را سرآغاز فصلی جدید در هویتسازی ملی ایرانیان باید به شمار آورد. رضاشاه به منظور هویت سازی پروژه خاصی را طراحی کرد و به مرحله اجراء درآورد.
هویتسازی دولت مطلقه پهلوی که از آن تحت عنوان هویت ایرانی متجدد یاد شد، در دوران سلطنت رضا پهلوی، شکل خاصی از هویت اجتماعی را ایجاد کرد. گسترش دامنه و نفوذ هویت ملی با دولتـ ملتسازی مدرن پیوستگی داشت. زیرا دولت ـ ملت سازی مدرن، تکوین مبانی جدید همبستگی اجتماعی، تحت عنوان همبستگی ملی، الزامی و ضروری بود.
میتوان گفت که هویت ایرانی متجدد توانست به عنوان هویتسازی، برتری جدی خود را به مخالفینش تحمیل کند. این مهم از طریق ایجاد همبستگی و پیوستگی میان تجدد و هویتسازی ملی و حمایت دولت مطلقه از آن صورت پذیرفت. دولت مطلقه مدرن نوساز، علت اصلی شدن هویت سازی ایرانی متجدد در ایران بود گروههای دینی اسلامی، ایلی عشیرهای و اشرافی، بیشترین حملات را از جانب هویتسازی متحمل شدند. هویتسازی، در عمل، تنها توانست با تکیه بر دولت مطلقه پهلوی موقعیت و جایگاه خاصی را در سلسله مراتب هویّتی ایران اشغال کند و رقبای خود را به حاشیه کشاند.
*عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی نوشهر چالوس
منابع و مآخذ تحقیق :
آشنا، حسامالدین، (۱۳۷۳): فرهنگ و تبلیغات حکومت در ایران، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).
آبراهامیان، ایرواند، (۱۳۷۷): ایران بین دو انقلاب، تهران.
بصیرت منش، حمید، (۱۳۷۶): علما و رژیم رضاشاه، رساله ارتقاء، تهران عروج.
بشیریه، حسین، (۱۳۸۱): جامعهشناسی سیاسی ایران، تهران نگاه.
عظیمی، فخرالدین، (۱۳۷۲): بحران دموکراسی در ایران، برگردان عبدالرضا هوشنگ مهدوی،تهران، البرز.
رزم آسا، اسماعیل، (۱۳۷۷): قضاوت تاریخ، تهران نشر علم.
کاتم، ریچارد، (۱۳۸۰): ناسیونالیسم در ایران، ت. احمد تدین، تهران کویر.
زهیری، علیرضا، (۱۳۸۱): انقلاب اسلامی و هویت ملی، تهران انجمن معارف.
فیوضات، ابراهیم، (۱۳۷۵): دولت در عصر پهلوی، تهران آگه.
مکی، حسین، (۱۳۷۴): تاریخ بیست ساله ایران، تهران علمی.
متین دفتری (۱۳۳۵): خاطراتی از انتخابات گذشته، مجله خواندنیها.
هدایت،مهدیقلیخان، (۱۳۷۵): خاطرات و خطرات، تهران زوار.
اسلوکام، جیپی، (۱۹۷۰): مطالعاتی پیرامون آموزش، تهران هدایت.
قنبری، آیت، (۱۳۷۹): ایران و موج اول مدرنیته، فصلنامه علوم سیاسی، سال سوم، شماره ۱۲٫
عاقلی، باقر (۱۳۷۲): تیمورتاش در صحنه سیاست، تهران جاویدان.
سریع القلم، محمود، مبانی عشیرهای فرهنگ سیاسی در ایران، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۱۴٫
رنجبر، مقصود، (۱۳۸۲): هویت ملی معاصر، قطعنامه مطالعات راهبردی، شماره ۲۱٫
نجفی موسی، (۱۳۷۸): مقدمه تحلیلی تاریخی تحولات سیاسی ایران، تهران مینو.
مدنی، سیدجلالالدین، (۱۳۶۹): تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران دفتر تبلیغات اسلامی.
عیوضی، محمدرحیم، (۱۳۸۰): طبقات اجتماعی و رژیم شاه، تهران مرکز اسناد.
منبع:موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

نظرات ارزشمند خود را در مورد این مقاله از فرم ارسال نظر که در اخر همین صفحه وجود دارد برای ما ارسال کنید تا در سایت نمایش داده شودنظرات شما بعد از بررسی در سایت نمایش داده خواهد شد نمایش نظرات به معنای تایید انها توسط سایت نیست ونظرات شخصی بازدید کنندگان سایت در مورد این مقاله هست پیشاپیش از اینکه نظرات ارزشمند خود را در مورد این مطلب به سایت ارسال می کنید از شما ممنون هستیم باعرض پوزش بابت تاخییر ایجاد شده در تایید نظرات برای نمایش در سایت به دلیل مشغله کاری زیاد نظرات جدید با تاخییر بر روی سایت قرار میگیرند
سلام. این مطالب جای تامل داشت ولی ای کاش از خدمات این شخص بزرگ هم می نوشتید. بنویسید که چه طور حق آن نانوا را کف دستش گذاشت. بنویسید که چرا به دکتر حسابی گفت که زمین دانشگاه تهران گسترش یابد و بنویسید که اکنون دانشگاه تهران برای یک تکه زمین خودش را به در و دیوار می زند. از احداث راه آهن بگویید. از احداث بیمارستان بگویید. به نظر من رضا خا قصد نابودی ایران را از عمد نداشت. او اشتبا مصداق پیشرفت را فهمیده بود. مثل خیلی از افراد دیگر. مگر آیه الله خمینی اشتباه نمی کرد. شما برید کتاب صحیفه را بخوانید. فکر کم اواخرش باشد. آنجا میتوانید ببنید که این شخصیت از ملت ایران معذرت خواهی کرده و گفته است که ما انقلابی نیستیم و ….
امید وارم حرفهایم سانسور نشوند